گاهی یک تصویر, چقدر زیبا می تواند مفاهیم عمیق فلسفی و معرفت شناسی را نشان دهد.
نظریه عینک ذهن کانت , همه تلاشش را کرده تا همین نکته کاریکاتور را توضیح دهد .
قصه ی این کرگردن قصه ی ماست ...
 ما شاخی جلوی چشمانمان نداریم که با ان همه جهان را در دو طرف یک شاخ ببینیم . اما ذهن ما پر است از پیش فرض ها . پیش داوری ها ...
منطق با واقعیت ...!
مثل همین کرگردن رئالیسم !
مثل او تصور می کنیم که میان همه جهان شاخی است زیبا و جهان دو نیمه است :
نیمی این شاخ و نیمی ان سوی شاخ غافل از اینکه به ذهنمان عینکی است , نادیده !
قضاوت کار سختی است ...!
قضاوت در هر کار

در آغاز هیچ نبود, کلمه بود  و آن کلمه خدا بود

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.

         و با نبودن چگونه می توان بودن؟

                     و خدا بود و با او,عدم

  و عدم گوش نداشت

                  حرف هایی هست برای گفتن, که اگر گوشی نبود نمی گوییم

و حرف هایی هست برای نگفتن;

               حرف هایی که هرگز سر به ابتذالِ گفتن فرود نمی آرند

  حرف هایی شگفت, زیبا و اهورایی همین هایند

      و "سرمایهء ماورایی هر کسی به اندازهء حرف هایی است که برای نگفتن دارد"

 

 

 هممون شاهدیم که اسپانیا در برابر ایتالیا عالی بازی کرد و برد حقشون بود

 

 و کمی اونورتر هم ایتالیا در کمال ناباوری سوپر ماریو در یورو مغلوب شد



گاهی اوقات انقدر از موفقیت و پیروزیمون شادیم که متوجه نمی شیم کسی با دیدن شادی ما داره اشک می ریزه

گاهی اوقات انقدر شادیم که متوجه نمی شیم موقعیتی که بدست آوردیم می تونست مال نفر بعدی باشه که کمی تلاش ما و کمی عدم تلاش اون موقعیت رو به ما رسونده

امام علی خوب می دونستند فاصله شکست و پیروزی چقدر کمه که فرمودند:دنیا دو روز است روزی با تو و روزی علیه تو آن روز را که با تواست زیاد شاد نشو و روزی را که علیه تو است زیاد غمگین نشو

مواظب باشیم شادی کردنمون دل کسی رو نشکنه

 

 

     
                                                            


می گویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. 
وقتی که زنگ را زدند بیدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کرد 
و بخیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد 
و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. 
هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت. 
سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد. 
استاد بکلی مبهوت شد، زیرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود. 
اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، 
ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله غیر قابل حل است ، 
بلکه برعکس فکر می کرد باید حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله یافت. 

 

 

پسرک...!!!

 

پسر کوچکی ، روزی هنگام راه رفتن در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد .

 

 او از پیدا کردن این پول، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد .

 

این تجربه باعث شد که او بقیه روز ها هم با چشمان باز سرش را به سمت پایین بگیرد و در جستجوی سکه های بیشتر باشد .

او در مدت زندگیش ، 296 سکه 1 سنتی ، 48 سکه پنج سنتی ، 19 سکه 10 سنتی ، 16 سکه 25
سنی ،2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد . یعنی در مجموع13 دلار و 26 سنت .

در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین کمان

و منظره درختان افرا  در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حرکت ابر های سفید رابر فراز آسمان ها در حالی که از شکلی به شکلی دیگر در می امدند ، ندید .

پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.


 

 

دوستان همیشگی من، به علت ماه مبارک رمضان و ویژگی خاص این ماه امکان اینکه بتونم به طور مرتب مطالب جدید بذام وجود نداره ولی سعی می کنم حتما تازگی وب رو حفظ کنم پس اگه سر زدید و مطلب جدیدی وجود نداشت دلسرد نشید

مطالب حتما جدید می شن ولی با فاصله زمانی

 

با تشکر -التماس دعا

تعداد صفحات : 12

صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 12 صفحه بعد